سفرنامه تخت سلیمان

سفرنامه تخت سلیمان

۱۴۰۲/۰۴/۳۱

به نام خداوند جان وخرد

 

تجربه ی زیارت آتشکده ی آذرگشسب و دیدار از این گلوگاه انرژی زمین با همت و همراهی گروهی از بهترینان امکان پذیر شد.

با گشتی در اینترنت فهمیدم که مجموعه ی باستانی تخت سلیمان که بعد از تخت جمشید، چغازنبیل و میدان نقش جهان، چهارمین اثر  ثبت شده در میراث جهانی یونسکو در ایران است،در نزدیکی شهرستان تکاب در استان آذربایجان غربی قرار دارد.

در نوشته های کهن، این سرزمین، زادگاه زرتشت است و در طول تاریخ به نامهای مختلفی از جمله چیچست ،گنجک، شیز، گزک، ستوریق هم خوانده شده است.

در لغت نامه ی دهخدا، آذرگشسب، مخفف آذر گشنسب ، یکی از سه آتش مقدس حافظ جهان آمده.

و در فرهنگ عمید، آذرگشسب به معنی آتش جهنده و تند و تیز

و همینطور به معنی برق و صاعقه آمده.

 

برای رسیدن به روستای نصرت آباد که در چهل و پنج کیلومتری تکاب در استان آذربایجان غربی قرار دارد ،با اتوبوس از تهران از مسیر زنجان به تکاب رفتیم و از آنجا هم یک ساعتی تا اقامتگاه بومگردی کسری راه بود.

در همان لحظات اولیه ی پیاده شدن از اتوبوس،تعداد بی شمار ستاره ها و اندازه ی بزرگیشان و اینکه چنان نزدیک دیده می شدند که انگار واقعا میشد دست برد و آنها را چید، هوش از سرم برده بود...

در اقامتگاه کسری به بقیه ی دوستان ملحق شدیم و شب اول را ،در حالیکه دلمان نمی آمد حتی لحظه ای چشم از عظمت آسمان برداریم ، چند ساعتی استراحت کردیم.

طلوع خورشید را هم از بالای پشت بام اقامتگاهمان در خلسه ای کم نظیر به تماشا نشستیم.

بعد از صرف صبحانه تصمیم گرفتیم پیاده و از مسیر چمنزار و دشت، خودمان را به مجموعه ی تخت سلیمان برسانیم.

در راه، از پسر بچه ای مسیر را پرسیدیم و او هم در نهایت ادب و مهربانی مسیر را نشانمان داد و پیشنهاد کرد برای رسیدن به آنجا، سگی را که همراهش بود با خودمان ببریم. گفت سگ را به نامش که قره بود صدا کنیم و او ما را مستقیما به مقصد رساند.

در بین راه از باغهای گل محمدی و درختان سیب گذشتیم و رقص باد را در میان شاخ وبرگها به تماشا نشستیم.

آرامستانی هم بر روی تپه ای سر راهمان بود که خود را برای رسیدن ساکنی جدید آماده میکرد. منظره ی دشت از بالای تپه ، بی نظیر و دیدنی بود.

به حصار سنگی عظیمی که دور تا دور محل بیضی شکل گنجینه ی تخت سلیمان را در برگرفته بود، رسیدیم.

نهرهای کوچکی را که از بیرون دیوارهای سنگی جاری بودند دنبال کردیم تا به یکی از برجکهای نگهبانی قوسی شکل رسیدیم و از آنجا به داخل مجموعه راه پیدا کردیم.

تابلوی کم نظیری از شکوه و زیبایی ایران باستان در جلوی چشمانمان بود.

همانقدر که تخت جمشید در زمان هخامنشیان پر اهمیت بوده، تخت سلیمان هم در زمان ساسانیان مهمترین مکان بوده.

در دل آبی زلال دریاچه ی شگفت انگیزی که در مجموعه ی تخت سلیمان قرار دارد صدها افسانه وجود دارد. این قصه ها قرنهاست که سینه به سینه گشته تا به ما رسیده و ما هم باید همچون نیاکانمان امانتداران خوبی باشیم و آنها را به آیندگان بسپاریم.

در افسانه ها آمده حضرت سلیمان، ملکه ی سبا را در کوهی سکنی داد و برای در امان ماندن او از سرما، سراشیبی صخره ای را لمس کرد و چشمه ای از آن جاری شد. سپس پنجاه تن از دیوانی را که در خدمتش بودند فرمان داد به زیر زمین بروند و در جوار چشمه، کوره ای از آتش روشن کنندتا آب چشمه همیشه گرم باشد. دیوان گردن نهادند و حالا هزاران سال است بی خبر از مرگ حضرت سلیمان، همچنان آتش کوره را در زیر زمین روشن نگه داشته اند و چشمه ی تخت سلیمان در تمام سال گرمای یکسانی دارد.

گذشته از افسانه ها، دلیل علمی این موضوع این است که  برف و باران پس از بارش و فرو رفتن به اعماق زمین، گرم شده و هنگام بازگشتن به سطح، چشمه های آب گرمی را بوجود می آورند که تخت سلیمان یکی از آنهاست و دمای آب دریاچه همیشه حدود 21 درجه سانتیگراد است.

و طبق گفته ی آقای تدین، راهنمای بسیار بامعلوماتمان که از عاشقان واقعی میراث باستانی تخت سلیمان می باشند و اقامتگاه بومگردی کسری را اداره می کنند، دبی آب دریاچه در طول سالها تغییر چندانی نکرده و گویا قبلا پنجاه و دو لیتر در ثانیه بوده که حالا به چهل وپنج لیتر در ثانیه رسیده.

این چشمه ی عظیم آب گرم ، انگیزه ی اصلی گرد آمدن انسانها و فرمانروایی ها در دوره های پیشین است.

 

سفرنامه تخت سلیمان

دریاچه ی تخت سلیمان 

می گویند دریاچه ی تخت سلیمان محل پنهان کردن گنجهای افسانه ای و مخصوصا انگشتر مشهور حضرت سلیمان است که توسط دیوی نافرمان ربوده شده بود. و همینطور می گویند خسرو پرویز بعد از حمله به امپراطوری روم،  نیمه ی صلیب اصلی حضرت مسیح که آنزمان در اورشلیم بوده را به شهر شیز آورد و آن را به خزانه ی حکومت ساسانی افزود و بعدها بعنوان پیشکش به آناهیتا، الهه ی آب ، به دریاچه انداخته شده.

این دریاچه ی زیبا که بسته به زمان تابش خورشید و فصول مختلف، گاهی فیروزه ای، گاهی آبی نیلگون ، گاهی سرخ رنگ...دیده می شود، در اصل چشمه ای طبیعی است که میلیونها سال است که آب پر از املاحی از دل زمین می جوشدو دریاچه را پر آب نگه میدارد و از طریق نهرهایی به زمینهای اطراف هدایت می شود. طی میلیونها سال، املاح آب در اطراف چشمه رسوب کرده و محیط کنونی اطراف دریاچه بر اثر این رسوبات ایجاد شده . املاح زیاد آب ،آنرا برای استفاده ی کشاورزی و آشامیدن ، نامناسب کرده است.

عمق دریاچه را بین 65 تا 120 متر تخمین زده اند و تا به حال پای هیچ بشری به ته این دریاچه نرسیده.

مدارک تاریخی نشان می دهد که  در زمانهای مختلف از جمله در زمان پادشاهی کورش کبیر، گنجهایی به عنوان نذورات ،پیشکش آناهیتا، الهه ی آب شده است و همینطور برای حفاظت از دست دشمنان به دریاچه ریخته شده است.

در دوره ی اشکانیان هم در زمان جنگهای ایران و روم، اشکانیان برای پیروز شدن به رومیان، نذورات زیادی را پیشکش آناهیتا کرده اند و ترجیح دادند اشیای گرانبهای خزانه به ته دریاچه برود ولی به دست دشمنان نرسد.

طبق مستند بسیار جالبی که در کانال بی بی سی پخش شده، با همکاری تیم تحقیقاتی دانشگاه تهران و صنعتی شریف، غواصان تا عمق 42 متری دریاچه پایین رفته اند و بزرگترین دستاورد این غواصی، پیدا کردن گونه ای جدید از موجودات زنده می باشد .

گونه ای سخت پوست در عمق 42 متری که موجودی سفیدرنگ با شاخکهای بلند و بدون چشم است که به اندازه ی یک بند انگشت می باشد و تا کنون در جایی دیده نشده.

به نظر محققان این گونه ی خاص در ژرفای این دریاچه و با این شرایط خاص تکامل پیدا کرده است.

این موضوع از آن جهت دارای اهمیت است چون در آب دریاچه مقدار زیادی آرسنیک که عنصری بسیار سمی است وجود دارد که به خاطر آن هیچ موجود زنده ای در این میزان مسمومیت آب ، نمی تواند بقا پیدا کند.

منشا آرسنیک موجود در آب دریاچه هم احتمالا به خاطر عبور آبهای زیر زمینی از معدن طلای زرشوران است که در ده کیلومتری دریاچه قرار دارد.. در چشمه های معدن طلای زرشوران، میزان بالایی از آرسنیک وجود دارد که البته این میزان در دریاچه کمتر از چشمه های معدن طلاست و نوشیدن آب دریاچه به یکباره باعث مرگ نمی شود ولی در طولانی مدت باعث بیماریهای خطرناکی خواهد شد.

برایم جای سوال بود که چرا تا حالا موفق به رسیدن به عمق دریاچه نشده اند؟

متوجه شدم غواصی در این دریاچه با ارتفاع بیشتر از دو هزار و صد و پنجاه  متر از سطح دریا، فشار بسیار بسیار زیادی را به غواص وارد میکند .

برای همین غواصی با تحمل فشاری بیشتر از 42 متر در این ارتفاع ،که به آن رسیده اند، برای انسان ممکن نیست و ناچار با استفاده از زیردریایی کوچک و پیشرفته ای به عمق دریاچه رسیده اند و شواهدی هر چند کوچک یافته اند که امید میرود روزی داستانها به حقیقت تبدیل شوند.

فعلا به دلیل رسوبات بسیار زیاد در ته دریاچه امکان دسترسی به زیر رسوبات ممکن نبوده ولی بارقه ای از امید در دل کاوشگران برای دسترسی به عمق دریاچه ، در آینده ای شاید نه چندان دور ، روشن شده.

شاید روزی تمام این افسانه ها به حقیقت پیوست... کسی چه می داند...

از گنج خفته ی ته دریاچه که بگذریم، بنا بر پژوهشها زمین یک موجود زنده وآگاه است و دارای مراکز انرژی می باشد و به خاطر این انرژی و آگاهی،  چندین چاکرای فعال دارد که در منطقه ی خاورمیانه : مکه، اهرام ثلاثه ی مصر، و تخت سلیمان از جمله ی این نقاط پرانرژی هستند.

تخت سلیمان همانند دیگر نقاط انگشت شمار دنیا که محل برخورد حلقه های الکترومغناطیسی چاله های انرژی در زیر زمین است، میعادگاه انسانهاییست که در طلب آرامش در این محل گرد هم می آیند.

دریاچه ی تخت سلیمان به قدری برای اهالی منطقه مقدس است که عروس و دامادها در شب عروسیشان به اینجا می آیند و بعد از طوافی دور دریاچه، زندگی مشترکشان را شروع می کنند. با این امید که انرژی این نیلی زلال، در زندگی شان جریان پیدا کند.

آتشکده ی آذرگشسب

مجموعه ی تخت سلیمان که از گذشته به آتشکده ی آذرگشسب  معروف بوده، روزگاری نماد قدرت یکی از بزرگترین امپراطوری های دنیا بوده است.

به طوری که خسروان ساسانی ( انوشیروان خسرو اول و خسرو پرویز خسرو دوم) پای پیاده از پایتخت خود که شهر تیسفون بوده، برای زیارت به اینجا می آمدند و در مقابل آتش آذرگشسب زانو می زدند.

پادشاهان ساسانی برای مراسم تاجگذاری و ادای سوگند به این محل می آمدند و تاج بر سر می گذاشتند.

همینطور قبل از شروع جنگهایشان با رومیان برای عبادت و طلب یاری از خداوند ،به زیارت آتشکده ی آذرگشسب می آمدند.

 

قدمت سازه ها به هزاره ی اول قبل از میلاد مسیح می رسد اما اوج شکوفایی اش مربوط به دوره ی ساسانی و پس از آن ایلخانان مغول بوده است.

در اطراف آتشکده ی مرکزی، آتشکده ها و چهارطاقی های بزرگ و کوچکی قرار دارد که همه به آتشکده ی مرکزی راه داشتند. و تالارها و کاخهایی هم در اطراف آن قرار داشته که محل اقامت شاهزادگان ساسانی برای جشنها و مراسم بوده.

در سمت چپ آتشکده هم یک مدرسه ودر پشت آن خانه ی استادان قرار داشته و همینطور بقایای یک رصد خانه به جا مانده.

معبد آناهیتا هم از مهمترین بناهای این مجموعه است.

در باور ایرانیان ، آب اهمیت بسیاری دارد و آناهیتا هم الهه ی آب و باروری است.

آنچه می دیدیم هنری بود از دور هم آوردن آب و آتش و باد و خاک.

همجوار بودن معبد آناهیتا و آتشکده که آتش آن مظهریست برای پاکی و قداست، و همینطور بادی که همیشه در آنجا می وزد و خاک.

اینها همزیستی چهار عنصر اصلی طبیعت را به یادمان می آورد.

برای رسیدن به آتشکده ی مقدس، باید از دالان مسقفی عبور کرد.

تصور اینکه چندین هزار سال پیش چه افرادی در اینجا قدم گذاشته اند، نفسم را در سینه حبس میکند.

همانطور که سقفهای قوسی شکل با ارتفاع بلند، از نشانه های مهم معماری ساسانی است، این دالان هم چنین ویژگیی دارد.

 

دالان مسقف

 

خرابه هایی که با دیدنشان از طرفی سرشار از غرور و عشق به این خاک می شویم و از طرفی دلمان خون می شود به خاطر اینکه تحت حفاظت خاصی قرار ندارند و هر آن بیم آن می رود که حتی گُلسنگهایی که در دیواره ی بناها رشد کرده اند، باعث خرابی بیشتر این یادگارهای ارزشمند بشوند.

این خرابه ها روزگاری بزرگترین بنای مذهبی  سرزمین ایران و آتش مقدس آن ، هفتصد سال فروزان و برپا بوده است .

اوج شکوه آتشکده مربوط به دوران ساسانی است. ولی پیشینه ی این مکان به قرنها قبل از ساسانیان مربوط است و عبادتگاه ایرانیان از دوران مادها و هخامنشیان و اشکانیان تا ساسانیان بوده است و ریشه اش به بیشتر از سه هزار سال پیش می رسد.

در دهه ی سی شمسی، عملیات باستان شناسی در تخت سلیمان توسط کارشناسان ایرانی و آلمانی آغاز شد و بازمانده های معابد آذرگشسب،آناهید و ایوان مشهور خسرو پرویز پس از صدها سال از زیر خاک سر برآورد.

ایوان غربی مشهور به ایوان خسرو، از آثار معروف به جا مانده از دوره ی دوم ساسانی است . این ایوان به جهت ارج و اهمیت آتشکده ی آذرگشسب، در مجاورت آن بنا شده و به لحاظ نسبت ها، انحنای طاق، و گچبری ها، کاملا مشابه ایوان مداین در تیسفون در نزدیکی بغداد است.

این ایوان پس از حمله ی رومیان تخریب شد.

بعدها سلاطین مغول که از نسل چنگیز خان بودند و فرمانروایی حکومت ایلخانان را به عهده داشتند، به خاطر دیدن جوی عظیم رسوبی در آنجا که به نام سنگ اژدها خوانده می شود، و شکل آن را مطابق با اسطوره های خود یافته بودند، آنجا را مقدس شمردند و از نابودی بناها منصرف شدند و شروع به مرمت بناها کردند و بناهای جدید را بدون تخریب بناهای قبلی ساختند.

در دهه ی بیست شمسی بر اثر زمین لرزه ای بخش جنوبی ایوان خسرو فرو ریخت و به مرور دنباله های متصل به آن نیز فرو ریخت.

تخت سلیمان مجموعه ای از بناها در دوره های مختلف تاریخ است که هر کدام بر روی ویرانه های قبلی و حتی با استفاده از مصالح بناهای پیشین بنا شده است.

به خاطر همین در هم تنیدگی ، کاربرد بسیاری از این بناها مشخص نیست.

 

کاخ های ایلخانیان

کاخ های ایلخانیان

 مقداری از اشیای باقیمانده از قسمت کاخهای ایلخانیان در نمایشگاهی که در مجموعه ی تخت سلیمان قرار دارد، نگهداری می شوند.

 

در جریان جنگهای ایران و روم در دوران پادشاهی خسروپرویز، آتشکده ی آذر گشسب هم به سرنوشت تخت جمشید دچار شد و توسط هرکول(هراکلیوس) از سر انتقام ، به آتش کشیده شد...

و بعد از آن هم در حمله ی اعراب به ایران ، با داستان سرایی هوشمندانه ی ایرانیان، که اینجا را به حضرت سلیمان نسبت دادند، بقایای آن را از ویرانی بیشتر نجات دادند.

گویا تا پایان دوران صفویه هم، پادشاهان از تخت سلیمان به عنوان تفرجگاه استفاده می کردند ولی کم کم از رونق خارج شده و غبار زمان روی روی آن را پوشانده و این عظمت، زیر خروارها خاک مدفون می شود.

 

نام تخت سلیمان ، برگرفته از نام حضرت سلیمان است که طبق داستانهای کهن، قدرتی مافوق بشری داشته و تمام موجودات جهان، تحت فرمانروایی او بوده اند ، و به همین خاطر هر جا که بنایی خارق العاده می دیدند، به او نسبت می دادند.

هوشمندی ایرانیان در حمله ی اعراب ،و نسبت دادن برخی مکانها به حضرت سلیمان، باعث شد جلوی ویرانی و تخریب بیشتر این بناها را بگیرند وگرنه معلوم نبود حتی خشتی از اینجا باقی می ماند یا نه.

کوه زندان تخت سلیمان

کوه زندان

 

بازدید بعدی بعد از صرف ناهار و کمی استراحت، یک کوه مخروطی و میان تهی در پنج کیلومتری دریاچه است که به کوه زندان معروف است.

میلیونها سال پیش این کوه چشمه ای غول آسا بوده با روند رشد رسوب به میزان یک میلیمتر در سال.

اکنون ارتفاعی بیشتر از 107 متر داردکه قطر دهانه ی آن 65 متر است .

جنس دیوارها تراورتن رسوب گذاری شده است که طی دو میلیون سال به شکل مخروطی تو خالی درآمده است.  به احتمال زیاد بر اثر زلزله ی شدیدی که در این منطقه اتفاق افتاده است، تقریبا نیمی از دیواره ی بالایی کوه ریزش کرده و قسمت ورودی آب از سطح زمین بسته شده و به این ترتیب گودالی به ارتفاع 85 متر در داخل مخروط کوه بوجود آمده وبه این ترتیب این چشمه ی زیبا برای همیشه از آب تهی شده.

پس از خاموش شدن سرچشمه، آبهای زیرزمینی راه خود را از مسیرهای دیگری به سطح زمین باز کردند که نتیجه ی آن بوجود آمدن چشمه های معدنی و گوگردی متعدد در اطراف این کوه شد.

محققان می گویند دو میلیون سال دیگر در همین منطقه باز هم میتوان شاهد وجود چنین کوههایی بود...

با تحقیق روی چشمه ی خاموش این کوه و دیواره های آن به این نتیجه رسیدند که این کوه و دریاچه ی تخت سلیمان هر دو خصوصیات کاملا مشابهی دارند و با وجودی که یکی چنان وحشت انگیز و دیگری چنان دلفریب، خواهران دوقلو در این منطقه می باشند.

این تحقیقها و کشف شباهتها ،امیدها برای دسترسی به ژرفای دریاچه ی تخت سلیمان را بالاتربرده.

 مسیر بالا رفتن از کوه، مملو بود از گیاهان دارویی مثل اسطوخودوس و شیرین بیان و آویشن.

این کوه در زمان ساسانیان محل قربانی و نیایش موبدان زرتشتی بوده و دور مخروط کوه، بقایایی از معابد مانایی وجود دارد که نشانگر اهمیت این محل مقدس است. مانایی ها آناهیتا را پاس می داشتند.

اهالی محل ، این کوه را به نام زندان سلیمان یا زندان دیو میشناسند و میگویند  حضرت سلیمان، دیوهایی راکه از فرمانش سرپیچی می کرده اند ، در این کوه زندانی کرده است و در داستانها آمده دیو درون این سیاهچاله، همان دیوی است که با مکر و نیرنگ ،انگشتر معروف حضرت سلیمان را ربوده و اکنون آنقدر خشمگین و خطرناک هست که از دهانش گازهای سمی و بخار بیرون می دهد.

اسمش هر چه هست، زندان سلیمان، زندان دیو، تنور دیو، سیاهچال سلیمان،... یا هر چیز دیگری، «حیرت انگیز و بسیار وحشت انگیز»، توصیف منظره ایست که تا حالا نظیرش را ندیده بودم.

قشنگ میشود تصور کرد که کوه، دیوی است که می خواهد تو را ببلعد...

می گویند به هنگام شامگاه صدای ناله و مویه ی دیوان از داخل کوه به گوش میرسد و مردمان آن دیار پس از تاریکی از رفتن به بلندای کوه زندان پرهیز می کنند.

احتمالا واقعیت این است که صداهای ناشناخته ی بالای کوه، بر اثر جریان مارپیچی باد در دهانه ی مخروطی شکل کوه بوجود می آید که آن را به ناله های دیوان در بند نسبت می دهند.

وجود ترکیبات گوگرد در ته سیاهچال موجب میشود تا باکتریهایی که باعث تجزیه ی اجساد می شوند تکثیر نشوند و به همین خاطر ته گودال کوه، پر از اجساد پرندگان و حیوانات است که بر اثر استنشاق گوگرد  به درون گودال افتاده اند و اجسادشان تا مدتها سالم می ماند.

یک گروه آلمانی حدود پنجاه سال پیش تصمیم به کشف و رفتن به داخل سیاهچال گرفته بودند که با حفر تونلی از پای ضلع شمال شرقی کوه،موفق شدند پا به داخل سیاهچال بگذارند اما شدت گازهای گوگرد که از کف آن متصاعد می شد، اجازه ی ماندن در آنجارا نداد.

بوی گوگرد حتی در بالای کوه هم حس می شد.

هزاران سال پیش ،انسانها طبیعت را مقدس میدانستند و انگار هر چه عجیب تر، مقدس تر.

انگار عجیب تر بودن، مهر تاییدی بوده بر قدرتی عظیم تر...

 

شکوه غروب خورشیدی که آرام آرام از کوه پایین میرفت ،غیر قابل وصف است...

 

شب دوم را هم با دیدن ستاره هاو بارش شهابی گذراندیم و روز بعد برای دیدن غار کرفتو ، باید مسیری دو ساعته را در جاده ای زیبا ، می پیمودیم .

تا چشم کار می کرد، طبیعتی زیبا بود و گندمزارهایی طلایی با آسمانی به معنای واقعی آبی.

غنیمتی بود دیدنشان برای چشمانمان.

دهانه ی غار کرفتو در میان کوه سنگی قرار گرفته که با پیمودن تعداد زیادی پله به آن رسیدیم.

غار طبیعی کرفتو

کرفتو یک غار طبیعی چهار طبقه است ولی پیداست که دست آدمیان به مرور زمان، برای کاربردی کردن بیشتر فضا، آن را تغییر داده و اصطلاحا دست کند است.

 

کرفتو

 

این غار ،نیایشگاه پیروان آیین مهر بوده و حتی محرابهایی که در آن آتش قرار میدادند و سیاهی و دوده های مشعل از هزاران  سال پیش هم در جای جای غار قابل دیدن است.

و بعد از آن به عنوان اقامتگاه و پناهگاهی از دست دشمنان به کار میرفته.

دیدن اتاقهای تودرتو و رمزآلود کرفتو، و تصور رفت وآمد مردمان کهن و نیاکانمان در این غار، ما را در خیالمان به قرنها پیش و رویایی دلچسب برد...

سعی کردیم لحظاتی را در آرامش وسکوت،انرژی عجیبی را که در فضا حس میشد، در وجودمان ذخیره کنیم.

هر چند کوتاه ولی تجربه ای خاص و به یاد ماندنی بود...

فرصتی برای دیدن چمنهای متحرک در روستای چملی نداشتیم و بعد از صرف خوشمزه ترین ماهی کبابی که تا حالا خورده بودم، و کمی استراحت، دوباره به آتشکده ی آذرگشسب رفتیم تا غروب آفتاب را در آنجا ببینیم.

آتشکده ی آذرگشسب

 

دیدن خورشید از زاویه ای بین ایوان خسرو و کوه زندان،که هر غروب ،پشت تمام آن تاریخ ، خودش را پنهان می کرد ، بی نظیر و فوق العاده بود...

دلمان در آن فضای اسرارآمیز جا ماند و حتی سر سوزنی از دیدن شگفتی هایش سیر نشدیم ولی مجبور به بازگشت بودیم با آرزوی تکرار خیلی زود این سفر خاص.

صبح خیلی زود به سمت زنجان حرکت کردیم تا از آنجا با اتوبوس به تهران بیاییم.

در مسیررفتن به سمت زنجان، از منطقه ی حفاظت شده ی انگوران گذشتیم که از لحاظ تنوع حیوانات بسیار غنی است و معدن طلای زرشوران و همینطور سرب و روی انگوران که بزرگترین معدن در نوع خود در خاورمیانه است و تله کابین هایی در مسیری به طول سی کیلومتر همراهیمان می کردندو برای انتقال سنگهای معدن سرب و روی به کارخانه ی انگوران استفاده میشدند. معادن سنگ عظیمی هم در مسیر بود که بهترین سنگهای تراورتن از اینجا مستقیما به چین صادر میشود.

با دیدن این ها سؤالی بی پاسخ ذهنم را آشفته کرده بود که چطور با اینهمه ثروت و منابع طبیعی در این سرزمین، باید شاهد چنین وضعیت اقتصادی بود؟

چه کسی بیشتر از این انسانهای زحمتکش و اهل دل، استحقاق استفاده از این منابع را دارد؟

انسانهایی در نهایت شرافت و مهربانی و متانت و مهمان نوازی که بعید میدانم خیلی از تصمیم گیرندگان، حتی ذره ای بویی از انسانیت و دانش و معلومات آنها را برده باشند...

با وجود اینکه در قسمتی از مسیر، هر لحظه گمان آن می رفت که نکند چارچوب ماشینی که در آن سوار بودیم در این جاده هایی که احتمالا به عمد هیچ رسیدگی به آن نمی شود، از هم بپاشد،

در شگفت بودم از سلیقه ای که در انتخاب آهنگهایی که از برنامه ی گلهای رنگارنگ بکار رفته بود و آرامشی که در وجود راننده ی مسن ماشینمان موج میزد و حسرتی که در دلش بود از دوری و ندیدن بچه هایش که برای کار به تهران آمده بودند و میگفت حتی با تمام اینها، به بالای کوه که میروم حالم خوب خوب می شود و به هیچ چیز فکر نمیکنم...

زیارت آتشکده ی آذرگشسب و سفر به تخت سلیمان، سفری بی نظیر بود که آرزو می کنم همه ی شما آن را تجربه کنید و بعد از آن باز هم برای تکرار آن لحظه شماری خواهید کرد.

به امید دیدن روزهایی سرشار از شادی و خوشبختی  برای تمام هموطنانم در نقطه نقطه ی این سرزمین اهورایی.

 

 

پی نوشت اول:

در زمان ساسانیان ایرانیان سه آتشگاه بزرگ و برجسته داشتند.

نام آتش هایی که در این آتشگاهها نگهداری میشد عبارت بودند از:

1-آذر برزین مهر ( به معنی آتش عشق والا)   در نزدیکی نیشابور که ویژه ی کشاورزان بوده

2- آذر فرنَبَغ ( به معنی آتش فر ایزدی) در استان فارس که ویژه ی موبدان و بلندپایگان بوده

3- آذر گشسب ( به معنی آتش جهنده و جنگجو) در تخت سلیمان که ویژه ی پادشاهان و ارتشداران بوده

 

پی نوشت دوم:

حکیم فردوسی در شاهنامه، آتش پرست بودن مزدیسنان را نادرست میشمارد و بعد با بکار بردن واژه ی آذرآبادگان، به آتشکده ی آذرگشسب اشاره دارد و آتش را محراب مزدیسنان بیان می کند و نه خدایشان.

به یک هفته بر پیش یزدان بُدند      مپندار کاتش پرستان بدند

که آتش بدان گاه، محــراب بود      پرستنده را دیده پر آب بود

به یک مـاه در آذرآبادگــــــان      ببــودند شاهـان و آزادگان

 

 

پی نوشت سوم:

آذرگشسب یا ایزدگشسب در شاهنامه ، نام سردارِ بهرام چوبین هم هست که در نبردها همیشه به همراه بهرام بوده.

دگر آنکه نامش بُد ایزدگشسب    کز آتش نه برگاشتی روی اسپ

 

 

در جای دیگری از شاهنامه هم آذرگشسب به معنای آتش تیز و برق و صاعقه چنین بکار رفته:

یکی نیزه زد همچو آذرگشسب    ز کوهه ببردش سوی یال اسب

و همینطور این بیت:

فرازنده ی نیزه و تیغ و اسب      فروزنده ی فرّ آتش گشسب

 

 تیرماه 1402            

سفر جمعی از خانواده ی شاهنامه

نیلوفر جواهری           

 

۷۸۸ ۱۴۰۲/۰۴/۳۱ نویسنده : فاینداتور
نظرات کاربران
دیدگاه
  • مهنازرضایی ۱۴۰۲/۰۵/۰۲

    واقعا تبریک میگم بهت نیلو جان. قلم بسیارزیبایی داری. طوری نوشتی که انگار منم باهات همسفر بودم. واقعا لذت بردم.

    ۰
    ۱
Loading