سفرنامه کردستان

سفرنامه کردستان

۱۴۰۱/۰۴/۲۵
سفر خاطره انگیز به کردستان، منطقه هورامان یا اورامانات، چشمه بِل و روستای کوسه هجیج را برای شما تعریف می کنم، سفری که برای ما ساکنان آپارتمان های کوچک تهران می تواند بسیار جذاب و خاطره انگیز باشد. امیدوارم خاطرات سفر من به این خطه جذاب ایران برای شما هم جالب باشد.

سفرنامه چشمه بِل در سفر به کرمانشاه

چشمه بل سالهاست که منطقه هورامان و غرب ایران را سیراب می کند، برای مردم کردنشین از اهمیت فرهنگی و تاریخی بسیاری برخوردار است و طعم آب بینهایت گوارایی دارد. این رودخانه جزو کوتاه ترین و پر آب ترین رودخانه های دنیا به شمار می رود که به رودخانه سیروان می رسد. چشمه‌ی بل در گویش کردی، کانی بل گفته می‌شود. این چشمه احتمالاً نام خود را از خدای آب بابلیان باستان که بل نام داشته، گرفته است.
این‌طور که لیدر ما می‌گفت، دِبی این چشمه‌ی آب بسیار بالا بوده و حجم بالای آب آن، حتی توان جابه‌جا کردن ماشین‌های سنگین را هم داشته ولی متأسفانه به دلیل بارندگی کم در همین یک سال گذشته، کاهش بسیار چشمگیری داشته است.
چشمه‌ی بل که در نزدیکی روستای کوسه هجیج قرار دارد، به رودخانه‌ی سیروان می‌رسد. مردم محلی اعتقاد دارند این چشمه‌ی پر آب از کرامات حضرت "سید عبیدالله" برادر امام رضا است. آبی که از این چشمه از دل صخره‌های سرسخت اورامان به بیرون می‌ریزد، یکی از غنی‌ترین و گواراترین آب‌های معدنی جهان است.

سفرنامه چشمه بِل در سفر به کرمانشاه

روستای کوسه هجیج اورامان

محققان قدمت روستای کوسه هجیج را به قرن‌ها قبل از میلاد مسیح و جزو اولین سکونتگاه‌های قوم آریایی در کوهستان‌های زاگرس نسبت می‌دهند.
در کنار طبیعت بسیار زیبای این منطقه، حفظ فرهنگ دیرین و آداب پیشینیان، مانند زبان، صنایع‌دستی و معماری خاصشان که معروف به خشکه‌چینی است، این منطقه را به نقطه‌ای دیدنی و جذاب برای گردشگران تبدیل کرده. در این نوع معماری، برای ساختن بناهایشان فقط از سنگ و گِلِ محلی استفاده می‌کنند.
روستای هجیج که معروف به ماسوله سنگی اورامان است، روستایی است لبریز از زیبایی و هنرمندی آفریدگار که چشمانمان از تماشای زیبایی‌هایش سیر نمی‌شود. این روستا با فضایی سرشار از آرامش، به‌عنوان پاک‌ترین روستای منطقه‌ی اورامان شهرت دارد. برای ساخت روستا به علت کمبود زمین، از معماری پلکانی و خانه‌ها از پایین دره تا بالا با سنگ و چوب به‌صورت پلکانی بر روی‌هم قرارگرفته‌اند.
سرمای سخت روستا در زمستان، دلیل خوبی است تا دیوارهای خانه‌ها بسیار ضخیم و با درو پنجره‌های کوچک ساخته شوند. از دیدنی‌های روستا، بقعه‌ی امامزاده سید عبیدالله است.

روستای کوسه هجیج اورامان

بقعه امامزاده سید عبیدالله روستای هجیج اورامان

روایت جالبی از این امامزاده وجود دارد که می‌گویند سال‌ها پیش سایه‌ی خشک‌سالی بر سر این روستا افتاد و مردمان روستا به سراغ مردی که منتسب به امام موسی کاظم است رفتند و از او خواستند برای نزول باران دعا کند. با دعای او چشمه‌ای پر آب از شکافی در زمین جاری شد. بعد از آن مردم احترام زیادی به او می‌گذاشتند و حتی بعد از مرگش برای او بقعه‌ای ساختند.
دلیل نام‌گذاری این روستا به نام کوسه‌ی هجیج هم این بوده که این فرد که از کرامات خاص برخوردار بوده، دارای ریش و محاسن نبود.
چله خانه و عبادتگاه کوسه هجیج، بنای دیگری است که در این روستا نگاه‌ها را به خود جلب می‌کند. این بنا محلی برای اعتکاف و چله‌نشینی به‌حساب می‌آید و از سنگ ساخته‌شده و درونش گل‌اندود شده. با قدم زدن در روستا هجیج و دیدن زیبایی‌های بکر طبیعت، لحظات لذت بخشی در قلبمان ثبت شد.

امامزاده سید عبیدالله روستای هجیج اورامان

گیوه های کردی یا کلاش | سوغات کردستان

گیوه‌هایی که مردم این روستا درست می‌کنند از بهترین نوع گیوه به شمار می‌رود و جالب اینکه این گیوه‌ها که به کِلاش معروف‌اند، راست و چپ ندارند، بنابراین هیچ‌وقت کفش‌هایشان لنگه‌به‌لنگه نمی‌شود! لباس‌های رنگین هجیج که دست‌دوز زنان روستا است، از صنایع‌دستی دیگرشان است.
کوهستان، منبع غنی از گیاهان دارویی است که در هجیج به فروش می‌رود و در صورت آشنایی می‌توانید با دست خودتان از کوه بکنید. گیاهانی مانند گل‌گاوزبان، شنگ، ختمی و گون کوهی. از دیدن زیبایی‌های روستای هجیج هم سیر نشدیم ولی باید به سمت اورامان تخت حرکت می‌کردیم.

گیوه های کردی یا کلاش | سوغات کردستان

روستای بُلبَر، بهشت زمینی اورامان کردستان

بعد از حدود نیم ساعت بعد از روستای هجیج، به روستایی به نام بلبر می‌رسیم که در ابتدای آن، چند رستوران با تخت‌هایی در کنار آب، با کباب چنجه و کوبیده‌ای که از گوشت بسیار تازه‌ی گوسفندی تهیه‌شده بود و طعم آن تا مدت‌ها در زیر دندانمان می‌ماند،از مسافران پذیرایی می‌کنند. علاوه بر کباب‌های فوق‌العاده‌ی این روستا، نان‌های محلی را که درونشان را با سبزی و پیازچه پر می‌کنند و در روغن سرخ می‌کنند و کلانه نامیده می‌شود را فراموش نکنید.
خانم‌های خوش‌رو و مهربانی که نان می‌پختند، اجازه دادند دخترهای کوچک گروهمان، در کنارشان بنشینند و با دست‌های خودشان، نان بپزند. دختر من حاضر نبود نانی را که خودش پخته، با هیچ نان دیگری عوض کند. طولی نکشید که به اورامان تخت رسیدیم که قسمت مرکزی اورامانات هست. اورامان یا هورامان از دو واژه‌ی اهورا به معنی خدا و مان به معنی سرزمین و جایگاه و خانه تشکیل‌شده، به همین دلیل اورامان به معنی سرزمین اهورایی و جایگاه اهورامزدا است. هور در اوستا به معنی خورشید نیز آمده و هورامان به معنی جایگاه خورشید نیز هست. مهم‌ترین جای دیدنی تاریخی در اورامان تخت، مقبره‌ی پیر شالیار است.

روستای بُلبَر، بهشت زمینی اورامان کردستان

افسانه بلبر کردستان

در افسانه‌های بومیان، پیری اسطوره‌ای به نام پیر شالیار بوده که ازجمله کرامات او، شفا دادن دختر کر و لال شاه بخارا است. شاه بخارا شرط کرده بود که هر کس دخترش را شفا دهد، او را به عقد وی درمی‌آورد.
عموی پادشاه با عده‌ای از اطرافیان شاه، به سمت اورامان می‌آیند تا شاه بهار خاتون را برای شفا گرفتن نزد پیر شالیار ببرند. در نزدیکی خانه‌ی پیر شالیار، به‌یک‌باره دختر شاه شنوا می‌شود و بعد ناگهان دیوی از تنوره‌ای در آن نزدیکی نعره‌ای می‌کشد و بر زمین می‌افتد و کشته می‌شود. با کشته شدن دیو، زبان دختر شاه هم باز می‌شود و طبق قول پادشاه، دختر را به عقد پیر شالیار درمی‌آورند. هرسال دو بار، یکی در نیمه‌ی اردیبهشت و یک‌بار در اواسط زمستان، مردم اورامان تخت، سالگرد این عروسی را با حضور ریش سفیدهای اورامان می‌گیرند و سه روز تمام‌کارهای خود را تعطیل می‌کنند و وقتشان را صرف این جشن باستانی می‌کنند که با پختن نذری و نواختن دف و قصیده‌سرایی و نوعی رقص عرفانی همراه است.
پس از دعا و نیایش،مردم به قبرستان می‌روند و با میله‌ی آهنی به سنگ بزرگی که در قبرستان است می‌زنند و تکه‌ای از آن را می‌کنند و خرده‌سنگ‌هایش را بین مردم تقسیم می‌کنند و عقیده دارند که سنگ رشد می‌کند چون اندازه‌ی سنگ تا مراسم عروسی بعدی ، به‌اندازه‌ی سابق برمی‌گردد! مردم محلی اعتقاد زیادی به پیر شالیار دارند و برای زیارت به آنجا می‌روند.

افسانه بلبر کردستان

اقامت در روستای اورامان

 اقامت در اتاق چهارنفره‌ی هتل سنگی اورامان با معماری باشکوهش، لذت‌بخش‌تر ازآنچه فکرش را می‌کردیم بود. بالکنی که جلوی اتاق‌ها قرار دارد، چشم‌انداز بسیار زیبایی به کوه‌ها و روستای اورامان تخت دارد. برنامه‌ی بعدی گشت‌وگذار در این روستای پلکانی و خریدن برگه‌های میوه‌های محلی و عسل ناب بود.
نزدیک غروب با طنین انداختن صدای اذان در روستا، متوجه شدیم که مردم روستا سنی هستند. روز سوم بعد از صرف صبحانه، با اتوبوس به سمت مریوان به راه افتادیم که از شهرهای مهم استان کردستان به شمار می‌آید. گفته می‌شود در متون کهن، مریوان را مهروان به معنی جایگاه مهر نوشته‌اند. طبق روایت‌های دیگری، این منطقه را مراویان به معنی جای مرغابی هم گفته‌اند.چون دریاچه‌ی زریوار باتلاقی بوده و انواع مرغابی‌ها در فصول مختلف به آنجا کوچ می‌کردند. در زبان کردی به مرغابی، مراوی گفته می‌شود.

اقامت در روستای اورامان

دریاچه زریوار کجاست؟

دریاچه‌ی زریوار یا زریبار، تالاب آب شیرین است و آب آن از تعدادی چشمه‌ی خودجوش در کف دریاچه و بارش باران تأمین می‌شود و هیچ رودخانه‌ای به آن متصل نیست و به همین خاطر بین مردم محلی دریاچه‌ای افسانه‌ای و سرشار از رازهاست. این تالاب یکی از منحصربه‌فردترین دریاچه‌های آب شیرین در جهان است که زیبایی غیرقابل‌توصیفی دارد و قدمت دو میلیون ساله دارد.
نیزارهای دریاچه محل امنی برای گونه‌های مختلف آبزیان مخصوصاً ماهی‌ها فراهم کردند. سوار بر قایق موتوری، غرق تماشای زیبایی‌های این دریاچه شدیم و قایقران در دور دوم گشت‌وگذار در دریاچه، ما را به نزدیک نیزارها برد و شانس یاری کرد و گرازی را که در میان نیزارها زندگی می‌کرد، از فاصله‌ی چند قدمی دیدیم. ماهی کبابی که برای ناهار بر روی تخت‌هایی مشرف‌به دریاچه خوردیم، خوشمزه‌ترین ماهی قزل‌آلایی بود که در تمام عمرم خورده بودم و بر روی ذغال، کباب شده بود.
بعد از آن هم طعم بستنی قیفی بی‌نظیری را در کنار دریاچه چشیدیم که به‌جرئت می‌توانم بگویم مدت‌ها بود چنین بستنی خوشمزه‌ای نخورده بودم. در راه بازگشت از مریوان به سمت هتل در اورامان، خواستیم سری هم به بازارچه‌ی مرزی مریوان بزنیم ولی چند روزی بود که در اعتصاب به تصویب قوانین جدید برای کولبرها، بازار را تعطیل کرده بودند. هرچند مردمان مریوان در مهمان‌نوازی بی‌نظیر بودند ولی واضح بود که شرایط اقتصادی بسیار بدی را تجربه می‌کنند.
پیاده‌روی در دشتی بسیار سرسبز و زیبا در پنج کیلومتری مرز عراق، سورپرایزی از طرف لیدرمان بود که بسیار لذت‌بخش بود. مخصوصاً دقایقی که در  سکوت، روحمان را به طبیعت بی‌نظیر دشت سپرده بودیم و برای چند وقت انرژی اندوخته کردیم تا شاید وقتی در هیاهوی تهران به کارمان بیاید.

دریاچه زریوار کجاست

روز چهارم سفر و حرکت به سوی سنندج

صبح روز چهارم، چمدان‌هایمان را بستیم و به سمت سنندج راه افتادیم. در راه در کنار منظره‌ی فوق‌العاده‌ای از کوه‌ها، با اورامانات خداحافظی کردیم و بعد از یک تپه نوردی مفرح، پس از چند ساعت به سنندج رسیدیم.
فرصتی برای بازدید از موزه‌ی مردم‌شناسی سنندج باقی نمانده بود و بعد از صرف ناهار، تنها توقفی که داشتیم، در کنار مزرعه‌ی توت‌فرنگی بود که باوجوداینکه توت‌فرنگی‌ها، رنگِ قرمزِ توت‌فرنگی‌های گلخانه‌ای در تهران را نداشتند، ولی مزه‌شان بسیار عالی بود.

سنندج
ساعت از ده شب گذشته بود که با کوله‌باری از خاطرات خوش به تهران برگشتیم. سفرهای خوش بسیاری برایتان آرزو می‌کنم و امیدوارم شما هم شانسِ سفر به طبیعت بی‌نظیر غرب ایران عزیزمان را داشته باشید.

   

۶۴۱۸ ۱۴۰۱/۰۴/۲۵ نویسنده : ن جواهری
نظرات کاربران
دیدگاه
  • خانوم میم. ۱۳۹۸/۰۶/۱۰

    من سفرم به کردستان رو با پست شما و چند تا سایت دیگه برنامه‌ریزی کردم. سعی کردم چیزایی که جایی نخوندم رو در وبلاگ خودم بیارم. مخصوصا درباره بازارها، آب و هوا، گردنه تته و اقامت کردن تو شهرای مختلف.... . فکر می‌کنم اطلاعات تکمیلی خوبی می‌تونه باشه :)

    ۰
    ۰
  • ایمان محمودی ۱۳۹۷/۰۲/۱۷

    فوق العاده زیبا نوشته بودید .

    انگار همین الان از اونجا برگشتم

    ۰
    ۰
  • منیژه قشقایی ۱۳۹۷/۰۲/۱۱

    با سلام
    خانم جواهری گرامی
    زبانم ازاینهمه زیبا نگاری قاصره
    اگر خودم شخصا سفر به این استان اصیل مان داشتم اینچنین همه نکات را به خاطر نداشتم و...
    از دور دستتان را میبوسم .
    با آرزوی موفقیت های بیشتر برای شما

    ۰
    ۰
Loading